باز هم دیر شد
همیشه دیر رسیدم
باز هم دیر آمدم
کاش کمی، فقط چند سالی زودتر به دنیا می آمدم
آنوقت تورا با هیچ کس دیگری قسمت نمی کردم
حتی تو را به خدا هم نمی سپردم.
حساب
این روزهای کسالت بار که هیچ
با این شب های بی قراری وبی خوابی چه کنم؟
فکر نکنی حسابمان را
به روز قیامت
یا به خدایی که تو می پرستی
حواله می کنم
نه حسابمان را می گذارم
برای اولین خیرگی
در اولین دیدار
البته اگر چشمانت
تاب نگاه داشته باشد!!!
نترس
خوب می دانی همیشه من از خدا هم با تو مهربان ترم
نظرات شما عزیزان:
|